سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی مرده ای با امام حسین(ع)صحبت می کندراوی گوید نزد امام حسین (ع) نشسته بودیم که جوانی با حال گریه وارد شد. امام (ع) به او فرمود چرا گریه می کنی؟ او در پاسخ گفت مادرم در همین ساعت فوت کرد و وصیتی هم نکرده است. او دارای اموالی است و به من فرموده است کمترین اقدامی درباره اموالش نداشته باشم تا اینکه خبر فوتش را به شما برسانم.

امام (ع) فرمود بلند شوید تا بسراغ او برویم. همگی برخاستیم و به همراه امام (ع) به منزلی رسیدیم که مادر او در آن فوت کرده بود. امام (ع) مشرف بر منزل گردید و دعا کرد تا خداوند او را زنده کند تا آنچه می خواهد وصیت کند. خداوند او را به دعای حضرت زنده کرد و در حالی که می نشست شهادتین می گفت آنگاه به امام حسین نگاه کرد و عرض کرد داخل شو ای مولای من و مرا به امر خود فرمان ده.

حضرت وارد شد و با بالش نشست و به آن زن گفت وصیت کن! خدا تو را رحمت کند.

گفت یابن رسول الله من فلان اموال و فلان اموال را در این مکانها دارم. یک سوم آن را برای شما قرار دادم تابه هرگونه که مصلحت می دانی برای دوستدارانت صرف کنی و دو ثلث آن را برای این فرزندم قرار دادم. اگر می دانی که او از دوستداران توست و اگراز مخالفین تو می باشد حقی در این اموال ندارد. سپس از امام خواست تا بر او نماز گذارد و متولی امورش گردد و دوباره به حال قبل که مرده بود ، در آمد.

ارائه پیامبر و امیرالمومنین(ع)

اصبغ بن نباته گوید به امام حسین (ع) عرض کردم سرور من از تو چیزی می خواهم که به آن یقین دارم و از اسرار الهی است که به آن آگاهی داری.

امام (ع) فرمود ای اصبغ آیا می خواهی سخنان رسول الله (ص) به ابوبکر در مسجد قبا را بشنوی؟ آری. همین را می خواستم.

امام (ع) فرمود برخیز! مادر کوفه بودیم و ناگهان بایک چشم به هم زدن درمسجد قبا بودیم. حضرت تبسمی به چهره من کرد و گفت ای اصبغ باد یک ماه بهنگام صبح و یک ماه بهنگام شب در اختیار سلیمان بن داود بود و به من بیش از سلیمان داده شد.

عرض کردم والله راست می گوئی یا بن رسول الله.

آنگاه فرمود ماکسانی هستیم که علم به قرآن در نزد ماست و آنچه نزد ماست در نزد دیگری نمی باشد. زیرا ما اهل سر خداوند هستیم. دوباره حضرت تبسمی کرد و گفت ما آل الله و ورثه رسول او هستیم. و خدا را بر این نعمت شکر می گویم. سپس به من فرمود داخل شو. داخل شدم و دیدم رسول خدا خود را در محراب به عبای خویش پیچیده است و انگشتهای خود را در زیر دندان فشار می دهد و درباره خلافت بعد از خود با ابابکر سخن می گوید و امیرالمومنین (ع) نیز در آنجا حضور دارد.






تاریخ : پنج شنبه 92/8/30 | 5:47 صبح | نویسنده : نوکران آقاعلی اصغر(ع) | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.